پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰
بد منشانند زیر گنبد گرداناز بدشان چهر جان پاک بگردان
پای بسی را شکستهاند به نیرنگدست بسی را ببستهاند به دستان
تا خر لنگی فتادهاست ز سستیتوسن خود را دواندهاند بمیدان
جز بدو نیک تو، چرخ میننویسدنیک و بد خویش را تو باش نگهبان
گر ستم از بهر خویش مینپسندیعادت کژدم مگیر و پیشهٔ ثعبان
چندکنی همچو گرگ، حمله بمردمچند […]

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۹ - مادر می
مادر می را بکرد باید قربانبچهٔ او را گرفت و کرد به زندان
بچهٔ او را ازو گرفت ندانیتاش نکویی نخست و زو نکشی جان
جز که نباشد حلال دور بکردنبچهٔ کوچک ز شیر مادر و پستان
تا نخورد شیر هفت مه به تمامیاز سر اردیبهشت تا بن آبان
آن گه شاید ز روی دین و ره دادبچه به […]

ملکالشعرای بهار » گزیده اشعار » مسمطها » شمارهٔ ۴
زال زمستان گریخت از دم بهمن
آمد اسفند مه به فر تهمتن
خور به فلک تاخت همچو رای پشوتن
آتش زردشت دی فسرد به گلشن
سبزه چو گشتاسب خیمه زد به گلستان
قائد نوروز چتر آینهگون زد
ماه سفندارمذ طلایه برون زد
ساری منقار و ساق پای به خون زد
هدهد بر فرق تاج بوقلمون زد
زاغ برون برد فرش تیره ز بستان
ماه دگر […]

ملکالشعرای بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۹ - اندرز به حاکم قوچان
خرم و آباد باد مرز خبوشان
هیچ دلی از ستم مباد خروشان
گرچه خبوشانیان خروشان بودند
بینی زین پس خموش اهل خبوشان
مردی باید ستودهخوی کزین پس
برنخروشند این گروه خموشان
تا نخروشند این گروه بباید
آنچه پسندد به خود، پسندد به ایشان
جمع کندشان ز مردمی بهبر خوبش
کاینان را حال بوده سخت پریشان
اهل خراسان و جز خراسان دانند
جمله که چونست حال مردم […]

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۶ - در ستایش مرحوم مبرور شجاع السلطنه حسنعلی میرزا طابالله ثراه میفرماید
ساقی در این هوای سرد زمستان
ساغر می را مکن دریغ ز مستان
سردی دی را نظارهکن که به مجمر
همچو یخ افسردهگشته آتش سوزان
شعلهٔ آتش جدا نگشته ز آتش
طعنه زند از تری به قطرهٔ باران
خون بهعروق آنچنان فسرده که گویی
شاخ بقم رسته است از رگ شریان
توشهٔ صد ساله یافت خاک مطبق
بسکه بر او آرد ریخت ابر ز […]

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۷ - و له فی المدیحة
صبح برآمد به کوه مهر درخشان
چرخ تهی گشت از کواکب رخشان
یوسف بیضا برآمد از چَه خاور
صبح زلیخا صفت درید گریبان
جادهٔ ظلمات شب رسیده به آخر
گشت سحرگه پدید چشمهٔ حیوان
چرخ برآورد زآستین ید بیضا
از در اعجاز همچو موسی عمران
همچو فریدون بکین بیور ظلمت
چرخ ز خور برفراشت اختر کاوان
شب چو شماساس راند رخش عزیمت
قارن روزش شکافت سینه […]
