رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۷۲
زر خواهی و ترنج، اینک این دو رخ من
می خواهی و گل و نرگس، از آن دو رخ جوی
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۸
عشق تو بربود ز من مایهٔ مایی و منی
خود نبود عشق ترا چاره ز بیخویشتنی
دست کسی بر نرسد به شاخ هویت تو
تا رگ نخلیت او ز بیخ و بن بر نکنی
با لب تو باد بود، سیرت نیکی و بدی
[...]
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل تاسع - بیان حقیقت ایمان و کفر
این جور نگر که با من مسکین کرد
خود خواند و خودم براند و دردم زین کرد
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثانیة عشر - فی التصوف
در شارع کم امید در عالم بیم
هم خرقه کبود و هم سیاه است گلیم
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹
با سر زلف تو مرا کار به جایی نرسد
درد مرا گر تو تویی از تو دوایی نرسد
از تو هر آن روز که من گل به وفا می طلبم
شب نرسد تا به دلم خار جفایی نرسد
در غم آنم که شود عمر من از دست چو گل
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۳۵
یا قمرا مقامرا ملکت قلب القمر
قم اسقنی الخمر فقد قام خطیب السحر
صبح رخ از پرده نمود ای بدو رخ رشگ پری
خیز و مکن وقت سحر همچو سحر پرده دری
واسق ثلثا صافیا مسلما عن کدر
[...]
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵۲- سورة الطور » النوبة الاولى
کُلُوا وَ اشْرَبُوا: میخورید و میآشامید.
هَنِیئاً گوارنده و نوش، بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۱۹) بآنچه میکردید.
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۴۶ - داستان کودک دوساله
من که باشم که تمنای وصال تو کنم؟
یاکیم تا که حدیث لب و خال تو کنم
کس به درگاه خیال تو نمی یابد راه
من چه بیهوده تمنای وصال تو کنم
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰
دل ببری، تن بزنی، اینت بلائی که توئی
شوخ رگی، سخت دلی سست وفائی که توئی
چرخ بدان بوالعجبی دهر بدین حیله گری
بوی نبردند چنین، رنگ نمائی که توئی
برد بغارت غم تو، جان و تن و دین و دلم
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶
ای دل بیرحم تو را، مایهٔ شادی غم ما
این چه بلا بود قضا، من ز کجا نوز کجا
تا که ز من جور و جفا، شرم نداری ز خدا
اینت بلائی که توئی، یارب زنهار تورا
یا رب زنهار ز تو سخت بلائی که توئی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶
خواجه بیا خواجه بیا خواجه دگر بار بیا
دفع مده دفع مده ای مه عیار بیا
عاشق مهجور نگر عالم پرشور نگر
تشنه مخمور نگر ای شه خَمّار بیا
پای توی دست توی هستی هر هست توی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار توی غار توی خواجه نگهدار مرا
نوح توی روح توی فاتح و مفتوح توی
سینه مشروح توی بر در اسرار مرا
نور توی سور توی دولت منصور توی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸
رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا
زنده و مرده وطنم نیست به جز فضل خدا
رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹
آه که آن صدر سرا میندهد بار مرا
مینکند محرم جان محرم اسرار مرا
نغزی و خوبی و فرش آتش تیز نظرش
پرسش همچون شکرش کرد گرفتار مرا
گفت مرا مهر تو کو رنگ تو کو فر تو کو
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰
طوق جنون سلسله شد باز مکن سلسله را
لابه گری میکنمت راه تو زن قافله را
مست و خوش و شاد توام حامله داد توام
حامله گر بار نهد جرم منه حامله را
هیچ فلک دفع کند از سر خود دور سفر
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱
شمع جهان دوش نبد نور تو در حلقه ما
راست بگو شمع رخت دوش کجا بود کجا
سوی دل ما بنگر کز هوس دیدن تو
دولت آن جا که در او حسن تو بگشاد قبا
دوش به هر جا که بدی دانم کامروز ز غم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲
کار تو داری صنما قدر تو باری صنما
ما همه پابسته تو شیر شکاری صنما
دلبر بیکینه ما شمع دل سینه ما
در دو جهان در دو سرا کار تو داری صنما
ذره به ذره برٍ تو سجده کنان بر درٍ تو
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳
کاهل و ناداشت بدم کام درآورد مرا
طوطی اندیشه او همچو شکر خورد مرا
تابش خورشید ازل پرورش جان و جهان
بر صفت گل به شکر پخت و بپرورد مرا
گفتم ای چرخ فلک مرد جفای تو نیم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶
هیج نومی و نفی ریح علی الغور هفا
اذکرنی و امضه طیب زمان سلفا
یا رشا الحاظه صیرن روحی هدفا
یا قمرا الفاظه اورثن قلبی شرفا
شوقَنی ذوقَنی ادرِکنی اضحِکنی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۳
یار مرا مینهلد تا که بخارم سر خود
هیکل یارم که مرا میفشرد در بر خود
گاه چو قطار شتر میکشدم از پی خود
گاه مرا پیش کند شاه چو سرلشکر خود
گه چو نگینم بمزد تا که به من مهر نهد
[...]