نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۴ - مقالت سوم در حوادث عالم
خاک همان خصمِ قویگردن است
چرخ همان ظالم گردنزن است
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۳۱ - داستان سگ و صیاد و روباه
صیدگرش گفت «شب آبستن است
این غم یکروزه برای من است
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۴۵ - داستان حاجی و صوفی
طبع جهان از خلل آبستن است
گر خللی رفت خطا بر من است
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۵۴ - مقالت هیجدهم در نکوهش دورویان
دوستی هر که ترا روشن است
چون دلت انکار کند دشمن است
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۵ - عشق
طرهٔشان دزد ولایت زن است
نرگس شان آهوی شیر افگن است
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۱۲ - بهار و خزان طبیعت و شباهت طبیعت آدمی به آن
عهد جوانی که بهار تن است
نسبتش اینک هم ازین گلشن است
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۶۲
چشم منی بر همه کس روشن است
خانه تو خانه چشم من است
سینه ز تو روزن و چشم دلم
بهر تماشای تو بر روزن است
دل به درت محرم و جان نیز هم
[...]
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۱۴ - در دعای دولتخواهی جناب ارشاد پناهی خواجه ناصرالدین عبیدالله ادام الله تعالی ظلال ارشاده علی مفارق الطالبین الی یوم الدین
روی زمین کش نه سر و نی بن است
در نظرش چون روی یک ناخن است
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۴۱ - حکایت عارف دل بیدار شب زنده دار
جامی اگر دیده تو روشن است
در دلت از روضه جان روزن است
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۵۲ - مقاله شانزدهم در شرح حال نو رسیدگان غره به عهد جوانی که غره ماه عیش و کامرانی است
بازوی تو گر به مثل آهن است
پوست اگر بر تن تو جوشن است
میرداماد » دیوان اشراق » مشرقالانوار » بخش ۵ - درنعت رسول اکرم (ص)
خاک درش کاصل دوای تن است
کوثر و تسنیم روان من است
میرداماد » دیوان اشراق » مشرقالانوار » بخش ۱۰ - منقبت امام زمان
جان توئی و هردو جهانت تن است
مهر و مه از نور رخت روشن است
میرداماد » دیوان اشراق » مشرقالانوار » بخش ۱۱ - سبب نظم این دفتر
دیده تحقیق ز من روشن است
سلطنت فضل ز طبع من است
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - مذمت دنیا و بی ارزشی و بی اعتباری آن
خاک همان خصم قوی گردن است
باد همان دشمن مرد افکن است
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۶۷ - هاشمی کرمانی قُدِّسَ سِرّه
عشق کزو مزرع جان روشن است
یک شررش آتش صد خرمن است
ایرج میرزا » مثنویها » زهره و منوچهر » بخش ۳
مینویِ عشقم من و عشقم فن است
وان همه شیدایی و شور از من است
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۲ - سؤال موسی
لیک چو آن از پی دانستن است
جرئت اظهار وی اندرمن است