گنجور

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۴۲ - مقاله یازدهم در نشان دادن از حال صوفیان که نشان ایشان بی نشانی است و زندگانی ایشان در جان فشانی

 

ای ز صفت تیره دلان خم زده

وز صفت اهل صفا دم زده

دل نشده صاف ز نام آوری

نام برآورده به صوفیگری

شیوه صوفی چه بود نیستی

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۴۳ - حکایت صوفیی که در سماع غنای مغنیه خرقه فقر از سر برکشید و از لجه بی آرام بحر حقیقت به ساحت ساحل مجاز آرمید

 

کعبه روی از سر وجد عظیم

در صف پیران حرم شد مقیم

مرغ دل او چو زدی پر و بال

رستی از این دامگه پر وبال

وجد الهیش رهاندی ز خویش

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۴۴ - مقاله دوازدهم در شرح حال علمای از عمل دور و سف های به جهل و جدل مغرور

 

ای علم علم برافراخته

چون علم از علم سرافراخته

خویشتن از علم علم ساختی

چون عمل آمد علم انداختی

لاف درستیست علم سازیت

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۴۵ - حکایت آن عالم در چاه افتاده که دست به شاگرد خود نداد تا جزای آخرت از دست ندهد

 

عالمی از چاه جهالت برون

در رهی افتاد به چاهی درون

هیچ مدد دست ندادش به راه

ماند در آن راه چو یوسف به چاه

سایه صفت در تگ چاه آرمید

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۴۶ - مقاله سیزدهم در مخاطبه سلاطین که اگر بر دیگران می تابند آسمان عدل را چشمه آفتابند و اگر همه گرد خود می گردند طوفان ظلم را گرداب

 

ای به سرت افسر فرماندهی

افسرت از گوهر احسان تهی

زیور سر افسر ازان گوهر است

خالی ازان مایه درد سر است

گرد میان تو مرصع کمر

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۴۷ - حکایت عمر عبدالعزیز که در همه عمر عزیز از افسر عین عدالت سربلند بود و از حلقه میم مروت کمربند

 

چون ثمر دوحه عبدالعزیز

دولت دین شد شرف ملک نیز

قاعده عدل عمر تازه کرد

ملک و خلافت به یک اندازه کرد

کوه نشینان که ز ظلم سپاه

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۴۸ - مقاله چهاردهم در اشارت به حال وزیران و دبیران که رقم عدالت و ظلم بر صفحات ایام از رشحات اقلام ایشان است

 

ای چو قلم صورت خود کرده راست

میل رقم های کج از تو خطاست

تا قلم آسا به سر خود روی

گرچه همه نیک روی بد روی

هر که به یک حرف قلم کج نهاد

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۴۹ - حکایت درازدستی که دست وی به بریدن از قلم وزارت کوتاه نشد

 

بود یکی شاه که در ملک و مال

عهد وزیری چو رسیدی به سال

دست قلم ساش جدا ساختی

چون قلم از بند و برانداختی

هر که گرفتی ز هوا دست او

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۵۰ - مقاله پانزدهم در تنبیه آنان که صبح شیب از شب شباب ایشان دمیده است و در آن صبحگاهی نسیم آگاهی به مشام ایشان نرسیده

 

ای تنت از شمع گدازنده تر

شعله زنان آتش شیبت ز سر

داده سر سبز تو آتش فشان

از شجر اخضر و نارش نشان

چرخ که بر فرق تو کافور ریخت

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۵۱ - حکایت سرد شدن پیر سفید موی از نفس آن خورشید گرم خوی که با زلف شبرنگ دم از صبح سفید مویی زد

 

فصل خزان کز دم باد وزان

کارگه رنگرزان شد رزان

باغ جوان صورت پیری گرفت

سبزه تر رنگ زریری گرفت

برگ درختان ز سر شاخسار

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۵۲ - مقاله شانزدهم در شرح حال نو رسیدگان غره به عهد جوانی که غره ماه عیش و کامرانی است

 

ای شده با موی سیاه از غرور

از نفر موی سفیدان نفور

رخ ز سفید به سیاهی منه

نور الهی به ملاهی مدره

طفلی و چون شیر شده موی پیر

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۵۳ - حکایت زاغی که چند روز در قفای کبکی دوید و از رفتار خود بازمانده به وی نرسید

 

زاغی از آنجا که فراغی گزید

رخت خود از باغ به راغی کشید

زنگ زدود آیینه باغ را

خال سیه گشت رخ راغ را

دید یکی عرصه به دامان کوه

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۵۴ - مقاله هفدهم در اشارت به حسن خوبان و جمال محبوبان که دلفریب ترین گل این بهارستانند و ناشکیب ترین نقش این نگارستان

 

نقش سراپرده شاهیست حسن

لمعه خورشید الهیست حسن

حسن که در پرده آب و گل است

تازه کن عهد قدیم دل است

آن که شد این سلسله بنیاد ازو

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۵۵ - حکایت زنگی که روی خود را در آیینه بی زنگ دید و به عکس روی خود آیینه را نپسندید

 

دیو نژادی چو یکی تیره ابر

لب چو خم نیل کبود و سطبر

زنگ چو انگشت نیفروخته

چهره چو چوبین طبقی سوخته

مانده دهن چون دهن جیفه باز

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۵۶ - مقاله هژدهم در اشارت به عشق که شور آن نمک خوان جگرخواران است و جراحت آن راحت جان دلفگاران

 

رونق ایام جوانیست عشق

مایه کام دو جهانیست عشق

میل تحرک به فلک عشق داد

ذوق تجرد به ملک عشق داد

چون گل جان بوی تعشق گرفت

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۵۷ - حکایت عاشقی که در حضور معشوق به قصد دیگری دیده گشاد و بدان کج نظری از نظر معشوق افتاد

 

بوالهوسی بر سر راهی رسید

جلوه کنان چارده ماهی بدید

هاله شده گرد قمر معجرش

خیمه زده بر مه و خور چادرش

نغمه سرا جنبش خلخال او

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۵۸ - مقاله نوزدهم در حسب حال خام طمعانی که از شعر شعر دامی بر ساخته اند و در دست و پای هر پخته و خامی انداخته

 

بحر ازل موج کرم برگرفت

دامن ساحل همه گوهر گرفت

جوهری طبع سخن پروران

کرد نگاهی به فراست در آن

هر چه سزا بود به سفتن بسفت

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۵۹ - حکایت مدح گفتن لاغری شاعر خواجه را که بر وی لباس آسودگی از فربهی تنگ آمده بود

 

فربهی از خوان سخن پروری

شاعریش کرده لقب لاغری

گفت به نظم خوش و شعر فصیح

بهر یکی خواجه فربه مدیح

خواجه مسکین چو مدیحش شنید

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۶۰ - مقاله بیستم در پند دادن فرزند ارجمند که در بستان طفولیت به نبات حسن پرورده باد و در بستان بلاغت به نهایت کمال پی آورده

 

ای شب امید مرا ماه نو

دیده بختم به خیالت گرو

از پس سی روز برآید هلال

روی نمودی تو پس از شصت سال

سال تو چار است به وقت شمار

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » تحفة‌الاحرار » بخش ۶۱ - حکایت پیر هشیار با مرید فراموشکار

 

ساده مریدی ز جهان شسته دست

آمد و در صحبت پیری نشست

گرم نکرده به زمین جا هنوز

خاست ازان انجمن جان فروز

پیر برآشفت که تعجیل چیست

[...]

جامی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode