گنجور

سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲

 

با تو مرا سوختن اندر عذاب

به که شدن با دگری در بهشت

بوی پیاز از دهن خوبروی

نغزتر آید که گل از دست زشت

سعدی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۵ - صفت مناره

 

گرد سرش کرد موذن چو گشت

قامتش از مسجد عیسی گذشت

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۵ - صفت مناره

 

مسجد جامع ، زدرون ، چون بهشت

حوض ، زبیرون ، شده گوهر سرشت

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۷ - صفت مردم شهر

 

مردم او جمله فرشته سرشت

خوش دل و خوش خوی چو اهل بهشت

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۹ - در وصف کشتی هندی

 

کشتی شه تیزتر از تیر گشت

در زدن چشم ز دریا گذشت

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۲ - صفت طعام هندی

 

صحنک حلوا همه شکر سرشت

چاشنیش از طبقات بهشت

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلع‌الانوار » بخش ۲ - در علو مقام انسان

 

ور تو همان آب و گلی در سرشت

پخته شو از مایه گلخن خشت

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلع‌الانوار » بخش ۹ - حکایت جوان مردی شیر خدا

 

گفت رسولش که چو خصم درشت

به رزمی آورد به صد حیله پشت

امیرخسرو دهلوی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » مثنویات » شمارهٔ ۱

 

طینت او را چو خدا می سرشت

بر رخ او سی و دو خط می نوشت

نسیمی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode