سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » مسمطات » شمارهٔ ۳ - احمد لاک لالکی
احمد لاک دمبدم خانه نورد بی ستم
خورد شراب پیش و کم برزد بر زمین شکم
با همه کانش دمبدم کار کننده چون درم
برد بدست چپ علم دم لم و دم لم و لم
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۳۷ - داستان گنده پیر و مرد جوان با زن بزاز
فکیف یرجون لی سلوا
و عندی المقعد المقیم
ندیمی النجم طول لیلی
حتی اذا غارت النجوم
اسلمنی الصبح للبلایا
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول
قطع امید من کند دم بدم از وصال خود
تا نکنم دل حزین شاد به انتظار هم
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۳
ناله زار زیر و بم اشک روان دمبدم
سوخت نشاط خاطر و ریخت بجامم آب غم
قصه عشق بر زبان گفتم تا نیاورم
شور نمی هلد مرا تا دمم اوفتد بدم
قاضی و شیخ و محتسب واله میگساریم
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۴
ناله زار زیر و بم اشک روان دمبدم
سوخت نشاط خاطر و ریخت بجامم آب غم
قصه عشق بر زبان گفتم تا نیاورم
شور نمی هلد مرا تا دمم اوفتد بدم
قاضی و شیخ و محتسب واله میگساریم
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۴۵ - جلال الدین بلخی معروف به مولوی معنوی
بعد هزار سال اگر برلحدم تو بگذری
مشک شود همه گلم، روح شود همه تنم
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
من آدم بهشتیام اما در این قفس
حالی اسیر عشقِ جوانانِ مهوشم
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
بخت ار مدد کند که کشم رخت ازین دیار
گیسویِ حور گرد فشاند ز مفرشم
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۳۹ - عارف اصفهانی
روز جزا طلب کنم از تو بهای خون خود
تا به گنه بدل شود دعوی بی گناهیم
قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵
تا به شکار رفتهای گشته دلم شکار غم
هست مرا ازین سپس طیش فزون و عیش کم
گر نه ز محنت زمان شاه شود مرا ضمان
نیست ز بختم این گمان کاو برهاندم ز غم
تا پی صید آهوان خنگ ملک بود روان
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در مدح امیر مؤمنان علی (ع)
حدوث ذات پاک او، مقارن است با قِدم
مساوق است با ازل، مسابق است با عدم
نظام ممکنات از او، هماره هست منتظم
خدا نباشد او ولی، نه این شده است متّهم
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۹ - درتهنیت عید غدیر و منقبت مولای متقیان امیر مومنان علی بن ابیطالب (ع)
ای بعذایرت بسی عاشق را دل است گم
عذر بنه بزیر پا وزسر انبساط قم
وجدآور بهفت آب رقص افکن بچارام
وزخم می بجام کن کاینک در غدیر خم
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۹ - درتهنیت عید غدیر و منقبت مولای متقیان امیر مومنان علی بن ابیطالب (ع)
میری کز نژاد شد بدر عرب خور عجم
وز سخن و سخا بود موسی کف مسیح دم
فخر کند ز دوده اش مشعر و زمزم و حرم
سبط امام هشتمین نواب آنکه از کرم