گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۸

 

نیست مرا به هیچ رو، بی تو قرار ای پسر

بی تو به سر نمی‌شود، زین همه کار ای پسر

صبح دمید و گل شکفت، از پی عیش دم به دم

چنگ بساز ای صنم، باده بیار ای پسر

تا که ازین خمار غم، خون جگر بود مرا

[...]

عطار
 
 
sunny dark_mode