گنجور

 
۱
۲
۳
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۲

 

من بهوای نوگلی نغمه سرا و بلبلان

از گل بوستان خود جمله شدند بدگمان

گلشن ماست بیخزان گلبن ما درونهان

منبت بیهده مبر جان پدر زباغبان

یوسف ما بقافله دل چو جرس بولوله

[...]

۹ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۵

 

وه که به ناف خون شود نافه آهوان چین

تا که به باد داده‌ای طره و زلف عنبرین

گر ببری هزار دل نیست خبر ز هستیم

بسکه شکنج زلف تو، خم به خم است و چین به چین

یار ز راه می‌رسد غالیه سوده بر سمن

[...]

۹ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۶

 

ایکه زباده ی ازل هست بلعل تو نشان

آب بیار و آتشم از می و لعل وانشان

ساقی بزم میکشان از لب لعل و جام می

باده بزاهدان بده نشاء بعارفان چشان

مست زساقی اند پس باده کشان بزم عشق

[...]

۱۲ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۸

 

نیش غم تو نوش جان حنظل عشق قند من

میل خوشی نمیکند خاطر دردمند من

خط چو نبات خضر شد بر لب نوشخند تو

وه که بمصر میرود تحفه نبات و قند من

زلف تو هر طرف کشان دل بقفای او دوان

[...]

۱۲ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۰

 

رفته بباغ و و بوستان دسته بدسته دوستان

تا زجمال دوستان ساخته باغ و بوستان

دسته گل نبسته ام شاخ سمن نچیده ام

تحفه چه آورم بگو لایق بزم دوستان

بلبل اگر که عاشقی بوی گلت کفایت است

[...]

۱۳ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۱

 

برق زند به باغ ما ابر به کشت دیگران

نیک بود به فال ما طالع زشت دیگران

تا که مراست خرمنی آتش خانه‌سوز من

بهر خدا تو نگذری هیچ به کشت دیگران

حور فرشته سیرتی آدم حور طینتی

[...]

۷ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۶

 

بلبل خوش نوا بکش نغمه زصوت خار کن

گل چو صلای وصل زد نوبت خوشدلی بزن

مطرب بزم عاشقان پرده عشق ساز کن

ساقی بزم می بده ریشه غم زدل بکن

شاهد پارسی بچم مست شو و قدح بده

[...]

۱۱ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۱

 

ماند به زیر بار ناز این دل نو نیاز من

باز کرشمه می‌کند دلبر عشوه‌ساز من

ناز تو کی خرد کسی جز دل مستمند من

عاشق یکدیگر بود ناز تو و نیاز من

رنگ رود زبرگ گل سرو فتد زسرکشی

[...]

۹ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۵

 

تا که بکام مدعی شد لب جانفزای تو

شب همه شب بلب رسد جان من از هوای تو

گر تو بغیر من بسی یار گرفته هر کسی

من همه خصم عالمی آمده ماسوای تو

غیر گریزد از جفا میطلبد زتو وفا

[...]

۱۰ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۷

 

تا نکنم به پیش کس شکوه ز تند خوی او

عذر اقامه میکند حسن بهانه‌جوی او

عشق تو را سمندرم باغ گل است اخگرم

طالب آتش از چه رو شکوه کند ز خوی او

بلبل باغ هر سحر گوید با دو چشم تر

[...]

۱۶ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۴

 

با مه و آفتاب شد طلعت تو چو روبه‌رو

عیب عیان چو آینه گفت ز هردو مو به مو

از همه سوی می‌وزد نفخه چین گیسویت

سوی ختا و چین روم من به هواش سو به سو

نیست به فرّ قامتت نیست چو آب دیده‌ام

[...]

۸ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۹

 

این دل غمزده یکی وان لب لعل فام دو

هوش کی آیدش بسر مست یکی و جام دو

بیش ندیده نکته ای عارف و عامی از لبت

معنی مختلف دهد نقطه یکی کلام دو

کرد دلم چو سرکشی بست دو گیسویش به بند

[...]

۱۰ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۰

 

باز بهم برآمده طره مشکبوی تو

تا بخطا چه میکند نافه تو بتوی تو

نافه بناف آهوان خون شده زلف وامکن

پرده مکش که گل درد پرده خود ببوی تو

گه بهوای سرمه و گاه ببوی غالیه

[...]

۱۱ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۵

 

گر بختا و چین برد باد شمیم موی تو

نافه بناف آهوان خون کند آرزوی تو

تا که بار مغان برد باد بباغ بوی تو

هر سحر از شرف نهد پای بخاک کوی تو

خامه زرشک بشکند در کف نقشبند چین

[...]

۸ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۴

 

دوش در آمد از درم ماهی نه فرشته‌ای

داشت به خون مرد و زن سبز خطش نوشته‌ای

گفتمش ای پری سیر رفته به کسوت بشر

حور نه آدمی نه‌ای لابد تو فرشته‌ای

شمس و قمر به هم زده ریخته طرفه چهره‌ای

[...]

۹ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۲

 

در همه شهر حاضری در بَرِ ما نشسته‌ای

چهره به دل گشاده‌ای پرده به چشم بسته‌ای

بافته زلف سرکشش در رگ و ریشه‌ام رسن

تا نکنی تصوری کِش ز کمند رَسته‌ای

داغ تو از آرزوی دل زخم زن و نمک بهل

[...]

۵ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۲

 

چند مسافرت دلا سوی حجاز می‌کنی

کعبه دل طواف کن گر تو نماز می‌کنی

طوف دل شکسته کن میل درون خسته کن

چون به حقیقی رسی ترک مجاز می‌کنی

گفتمش این نیاز من گفت نه یک‌هزار نه

[...]

۷ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۴

 

صوفی صومعه که زد دوش دم از قلندری

دید چو می بجام جم خورد برود سکندری

جام کشید و مست شد عارف می پرست شد

گفت که این عرض خواص داده بجان جوهری

وای بپارسا اگر آن بت پارسی رسد

[...]

۹ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۵

 

تا که به مصر نیکویی سکه زدی به دلبری

یوسف مصری‌ات ز جان بسته میان به چاکری

نوبت سلطنت بود دعوی معجزه بکن

ختم به توست نیکویی چون به نبی پیمبری

در غم سیم طلعتت اشک چو زر بود مرا

[...]

۱۰ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۹

 

روز نخواهد آمدن چون شب ما به روشنی

بیهده نوبتی چرا نوبت صبح میزنی

عقل به صبر می‌دهد پندم بی خبر که تو

رشته عقل میبری ریشه صبر میکنی

غمزه ترک راهزن عربد ساز کرده ای

[...]

۷ بیت
آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۴۸