مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴
قاعده ای نهاد خوش حسن تو باز در جهان
عشق تو زد سه نوبه ای بر در دار ملک جان
شعبده لب ترا از پی دلبری فلک
ماند به شکل حقه ای مهره مار در دهان
از تو من شکسته دل همچو پیاله در خطم
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۵
نامزد غمی ز دهر ای دل سر گرفته هان
زیر میا نه خوش نشین چون غم تست بیکران
صدمه آه من ببین سوخته چنبر فلک
لؤلؤ روی من نگر ساخته گنج شایگان
در طلب جفای من چرخ دو اسبه می دود
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶
داد دلم به دست غم طره دلربای تو
برد به عرض بوسه جان عارض جانفزای تو
گر دل و جان ز دست شد غم نخورم برای خود
زانکه چه جان چه خاک ره گر نبود برای تو؟
دل که بود که دم زند تا ندهد مراد تو؟
[...]
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۸- سورة الکهف- مکیة » ۷ - النوبة الثالثة
احسنت ظنّک بالایّام اذ حسنت
و لم تخف سوء ما یأتی به القدر
و سالمتک اللّیالی فاعتبرت بها
و عند صفو اللّیالی یحدث الکدر
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۰- سورة طه- مکیّة » ۳ - النوبة الثانیة
انّ من لام فی بنی بنت حسّان
المّه و اعصه فی الخطوب.
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۳- سورة المؤمنون- مکیّة » ۱ - النوبة الثالثة
حیاتنا عندنا قروض
و الموت من بعد فی التقاضی
لا بد من ردّ ما اقترضنا
کلّ غریم بذاک راض.
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۲- سورة الجن- مکیة » النوبة الثانیة
الام علی تبکیه
و المسه فلا اجد
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۹۷- سورة القدر- مکیة » النوبة الثالثة
نوبة الاولی
قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲
درد زده است جان من میوهٔ جان من کجا
درد مرا نشانه کرد درد نشان من کجا
دوش ز چشم مردمان اشک به وام خواستم
این همه اشک عاریه است اشک روان من کجا
او ز من خراب دل کرد چو گنج پی نهان
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶
ذره نماید آفتاب ار به جمال تو رسد
عین کمال خسته باد ار به کمال تو رسد
ماه منی و ماه را چرخ فدای تو دهد
گر به دیار دشمنان وقت زوال تو رسد
چشم زمانه را فلک میل زوال درکشد
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶
در خوشاب را لبت سخت خوش آب میدهد
نرگس مست را خطت خوب سراب میدهد
رشوه به چشم مست تو نرگس تازه میبرد
باژ به زلف شست تو عنبر ناب میدهد
دیده پرآب کردهای رو که به دست غمزهات
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷
غصهٔ آسمان خورم دم نزنم، دریغ من
در خم شست آسمان بسته منم، دریغ من
چون دم سرد صبحدم کآتش روز بردهد
آتش دل برآورد دم زدنم، دریغ من
بین که پل جفا فلک بر دل من شکست و من
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱
بستهٔ زلف اوست دل، ای دل از آن کیست او
خستهٔ چشم اوست جان، مرهم جان کیست او
شهری دل در آستین، بر درش آستان نشین
اینت مسیح راستین درد نشان کیست او
شیفتگان یکان یکان مست لبش زمان زمان
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷
خاک شدم در تو را آب رخم چرا بری
داشتمت به خون دل خون دلم چرا خوری
از سر غیرت هوا چشم ز خلق دوختم
پردهٔ روی تو شدم پردهٔ من چرا دری
وصل تو را به جان و دل میخرم و نمیدهی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰
ای رخ نورپاش تو پیشه گرفته دلبری
رونق آفتاب شد زان رخ همچو مشتری
ماهی و چون عیان شوی شمع هزار مجلسی
سروی و چون روان شوی شور هزار لشکری
طرهٔ تو به رغم من چون شب من به تیرگی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰
لاله رخا سمن برا سرو روان کیستی
سنگدلا، ستمگرا، آفت جان کیستی
تیر قدی کمان کشی زهره رخی و مهوشی
جانت فدا که بس خوشی جان و جهان کیستی
از گل سرخ رستهای نرگس دسته بستهای
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۱ - در مدح فخر الدین ابوالفتح منوچهر شروانشاه
صبحدم آب خضر نوش از لب جام گوهری
کز ظلمات بحر جست آینهٔ سکندری
شاهد طارم فلک رست ز دیو هفت سر
ریخت به هر دریچهای آقچه زر شش سری
غالیهسای آسمان سود بر آتشین صدف
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۲ - مطلع دوم
ناگذران دل توئی کز طرب آشناتری
خاک توام به خشک جان تا به لب آتش تری
خانهٔ دل به چار حد وقف غم تو کردهام
حد وفا همین بود، جور ز حد چه میبری
بر سر آتش هوا دیگ هوس همیپزم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۳ - مطلع سوم
دوش که صبح چاک زد صدرهٔ چرخ عنبری
خضر درآمد از درم صبحوش از منوری
شعبهٔ برق و روز نو، غرتش از مبارکی
قلهٔ برف و صبحدم، شیبتش از معطری
بیضهٔ مهر احمدی، جبهتش از گشادگی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۴ - مطلع چهارم
موکب شاه اختران، رفت به کاخ مشتری
شش مهه داده ده نهش، قصر دوازده دری
قعدهٔ نقره خنگ روز آمده در جنیبتش
ادهم شب فکنده سم، کندرو از مشمری
یافت نگین گم شده در بر ماهیی چو جم
[...]