گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۴

 

دل که به غم داد تن آرزوی جان خرید

برگ گیاهی بداد، سرو خرامان خرید

هجده هزاران جهان هر که بهای تو داد

آنکه به هفده درم یوسف کنعان خرید

گر چه سراسر بلاست، جور تو بتوان کشید

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۵

 

غمزه مردم کشی پرده صبرم درید

من نرسیدم بدو، کام به جانم رسید

باد نه ام زین بلا چند توانم گریخت

سنگ نه ام، این جفا چند توانم کشید

بی دلم، ای مردمان، توبه نخواهم شکست

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۲

 

غارت عشقت رسید، رخت دل از ما ببرد

فتنه به کین سر کشید، شحنه به خون پی فشرد

شد ز خیالت خراب سینه ما، چون کنیم؟

موکب سلطان بزرگ، کلبه درویش خرد

جان که به دنبال تست، چند عنانش کشیم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۸

 

از خط او نسخه سبزه به صحرا ببرد

آب ریاحین سبز هم به تماشا ببرد

برد خط و زلف او جان و دل عاشقان

زان رمقی مانده بود، سبزه به صحرا ببرد

در بن خاری بدم جای گرفته چو گل

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷۲

 

خلق به هر کار و من برسر سودای خویش

در هوسی هر کسی من به تمنای خویش

گوید همسایه ام هر شبت، این ناله چیست؟

مویه خود می کنم بر تن تنهای خویش

سینه با تاباک و من بنگرم از بیم جان

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰۱

 

وقتی ازین پیش تر خوشدلیی داشتیم

غارت عشقت رسید، آن همه بگذاشتیم

تخم وفا کاشتیم بر سر راه امید

هیچ بری چون نداد، کاش نمی کاشتیم!

شاهسوارا، ز خط تا بکشیدی سپه

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶۷

 

عمر برفت و نرفت عشق ز سودای من

ترک جوانان نگفت این دل شیدای من

بسته به جانم کمر پیش بتان چون کنم

خاصیت این می دهد طالع جوزای من

تا به خرابات عشق دامنم آلوده گشت

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶۸

 

ای دل، از آنها که رفت، گر بتوانی مکن

یاد جوانی بلاست بیش تو دانی مکن

قسم خود، ای جان، ز تن جمله گرفتی، کنون

خانه تو دیگر است خیز و گرانی مکن

ای لب و چشمت بلا غمزه پنهان مزن

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶۹

 

از شب گیسوی تست روشنی روز من

از رخ چون انجمت روشنی انجمن

تا که شکسته دلم صحبت زلفت گزید

صحبت دل کرد اثر، زلف تو شد پرشکن

از سر زلفت نخاست این دل گردن زده

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷۰

 

پر زخم است و شکست زلف گرانبار تو

زانکه هزاران دل است بسته هر بار تو

خط که بر آن لب کشید از سر کلک قضا

نقش فنا زد رقم بر لب خونخوار تو

زنده به کویش نماند، وه که چه مردم کش است

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷۱

 

پرده صبرم درید غمزه دلدوز تو

زهره من آب کرد عشق جهانسوز تو

من که سحر هر شبی دم نزنم تا به صبح

ترسم روشن شود مهر دل افروز تو

رنگ گل عارضت روز به روز است نو

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷۲

 

گر نه کمند بلاست بر دل عشاق تو

بهر چه نازی کند زلف تو بر ساق تو

تو که به غلتاق تنگ چست در آمد تنت

پرده دل را درید رشک بغلتاق تو

بو که بیاید ز تو شستن نعل سمند

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷۳

 

نوبت خوبی زدند در شب گیسوی تو

فتنه عسس گشت باز گرد سر کوی تو

گر به ترازوی چرخ دست رسد مر مرا

حسن تو یکسو نهم، مه به دگر سوی تو

روی مرا زرد کرد روی تو منکر شود

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷۴

 

عاشق و دیوانه ام، سلسله یار کو

سینه ز هجران بسوخت، شربت دیدار کو

گر چه گلستان خوش است، ورچه چمن دلکش است

آن همه دیدم، ولی آن گل رخسار کو

ناله هر عاشقی از دل افگار خویش

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳۹

 

خسروا گر عاشقی جام بلا پیش نه

داغ عقوبت بیار بر جگر رویش نه

تابه تیره ست عقل صیقل او کن ز عشق

تا به چو آیینه گشت دم مزن و پیش نه

نعل در آتش فگن از پی معشوق و گر

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴۰

 

از لب او، ای خیال، نقل لب ما مده

مرغ خسک خواره را پسته و خرما مده

من که به نامش کنم وصف جمالش بگو

غرق یکی قطره را غوطه دریا مده

رند خراباتیم می به سفالیم رسان

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶۸

 

گر چه سعادت بسی ست در فلک مشتری

دزد حوادث هم است از پی انگشتری

عقل حوادث نپخت در پس نه پرده، زآنک

رخنه بال من است در فلک چنبری

راست روی پیشه کن همچو سحاب سپهر

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴۹

 

آنکه مرا در دل است گر به کنار آمدی

کسی ستم روزگار بر من زار آمدی

یار ز دستم برفت، کار ز دستم نماند

کار به دست است، اگر دست به یار آمدی!

دست من آنگه که گشت از سر زلفش جدا

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode