گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - در مقام عشق فرماید

 

عشق برآورد گرد، از سر مردان مرد

گر تو، بسر زنده ی از سر این راه، گرد

فرد شو از هر دو کون تا بقبولی رسی

طالب مشرک مباش در ره مطلوب فرد

و الله، کافسار حکم بر سر دوران کنی

[...]

اثیر اخسیکتی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۲

 

غارت عشقت رسید، رخت دل از ما ببرد

فتنه به کین سر کشید، شحنه به خون پی فشرد

شد ز خیالت خراب سینه ما، چون کنیم؟

موکب سلطان بزرگ، کلبه درویش خرد

جان که به دنبال تست، چند عنانش کشیم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۴۱

 

آتش لعل از رخت در عرق شرم مرد

سیب زنخدان تو دست ز خورشید برد

نقش شب وروز ما با مه وخور بدنشست

یک ره ازین کعبتین خنده نزد نقش برد

گرچه سرم رفته است صرفه همان با من است

[...]

صائب تبریزی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۶ - وله

 

روزی کز توسنی خنگ رجال نبرد

گرد زغبرا زنند برفلک گرد گرد

پیچد از آوای کوس دردل البرز درد

گوشت بچشمه زره جوشد ز اندام مرد

جیحون یزدی
 
 
sunny dark_mode