×
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶۷
عمر برفت و نرفت عشق ز سودای من
ترک جوانان نگفت این دل شیدای من
بسته به جانم کمر پیش بتان چون کنم
خاصیت این می دهد طالع جوزای من
تا به خرابات عشق دامنم آلوده گشت
[...]
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵۸ - غزل
آتش سودا گرفت در دل شیدای من
شعله گراینسان زند وای دل و وای من
ناله شبهای من سر به فلک می زند
تا به چه خواهد کشید ناله شبهای من
مایه سودای ماست زلف تو لیکن چه سود؟
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۶
شمع صفت دیدنیست عجز جنون زای من
سر به هوا میدود آبلهٔ پای من
بال فشان میروم لیک ندانم کجا
بر پر من بستهاند نامهٔ عنقای من
بسکه به رویم عرق آینهٔ شرم بست
[...]