گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶۸

 

ای دل، از آنها که رفت، گر بتوانی مکن

یاد جوانی بلاست بیش تو دانی مکن

قسم خود، ای جان، ز تن جمله گرفتی، کنون

خانه تو دیگر است خیز و گرانی مکن

ای لب و چشمت بلا غمزه پنهان مزن

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۵۸ - صدرالدّین نیشابوری

 

گر دهدت روزگار دست و زبان زینهار

دست درازی مجو چیره زبانی مکن

با همه عالم به لاف با همه کس از گزاف

هرچه ندانی مگوی هر چه توانی مکن

رضاقلی خان هدایت
 
 
sunny dark_mode