گنجور

ظهیر فاریابی » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

گر گل رخسار تو عزم گلستان کند

گل به تماشای او روی به بستان کند

ور مه روی تو را ماه ببیند برش

تحفه ز دل آورد پیشکش از جان کند

نیست چو روی تو مه ورنه ز هر مه دو روز

[...]

ظهیر فاریابی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲۰

 

لمعهٔ مهرش دمی کاینه تابان کند

شرم به چشم جهات سایهٔ مژگان‌ کند

گر به تغافل دهد جلوه عنان نگاه

خانهٔ صد آینه یک مژه ویران کند

حسن عرقناک او محرمی دل نخواست

[...]

بیدل دهلوی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » در منقبت و مدح حضرت خاتم النبیین و سید المرسلین صلی الله علیه و آله و سلم

 

هر که دل خویش را فتنه دیوان کنند

قافیه شد شایگان سجده دیوان کند

شاه چو خواهد که کار روی بسامان کند

گوهر پند حکیم سلسله جان کند

صفای اصفهانی
 
 
sunny dark_mode