×
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴۳
آینه جان شده چهره تابان تو
هر دو یکی بودهایم جان من و جان تو
ماه تمام درست خانه دل آن توست
عقل که او خواجه بود بنده و دربان تو
روح ز روز الست بود ز روی تو مست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴۴
سیر نیم سیر نی از لب خندان تو
ای که هزار آفرین بر لب و دندان تو
هیچ کسی سیر شد ای پسر از جان خویش
جان منی چون یکی است جان من و جان تو
تشنه و مستسقیم مرگ و حیاتم ز آب
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۴ - در تهنیت عید مولود حضرت مولی الموالی علی علیهالسلام
یا علی ای عقل کل واله و حیران تو
خیل رسل را بود چنگ بدامان تو
صغیر آنکو شده ز جان ثنا خوان تو
طبعش جوئی بود ز بحر احسان تو