گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۴

 

باده نمی‌بایدم فارغم از درد و صاف

تشنه خون خودم آمد وقت مصاف

برکش شمشیر تیز خون حسودان بریز

تا سر بی‌تن کند گرد تن خود طواف

کوه کن از کله‌ها بحر کن از خون ما

[...]

مولانا
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۲

 

مدعیان می نهند پای برون از گزاف

بی خبران می زنند از حرم عشق لاف

آری از آنجا که اوست هیچ دگر نیست دوست

ما و خرابات و می حاج و منا و طواف

عین حیات است عشق غرق در آن عین شو

[...]

حکیم نزاری
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۵۰ - مظفر کرمانی قُدِّسَ سِرُّه

 

عشق چو سیمرغ و دل آمده چون کوه قاف

آن همگی اختفا و این همگی انکشاف

عشق نبود ار غرض از جلوات دو کون

داشت کجا حرف نون رابطه با حرف کاف

کسوت رندی که حق آمده نساج وی

[...]

رضاقلی خان هدایت
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مسمطات » در مدح رکن الدوله والی خراسان

 

بتیر شاهین شکار بتیغ خارا شکاف

بوقر هم وزن کوه بوقع همسنگ قاف

روبه او راست ننگ ز شیر نر در مصاف

چرخ با جلال وی کر نکند اعتراف

صفای اصفهانی
 
 
sunny dark_mode