فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱
بسکه افسردگی از هجر تو شد پیشة ما
کان یاقوت بود بیتو رگ و ریشة ما
تا نباشد به نظر چهرة افروختهای
خون معنی نزند جوش در اندیشة ما
نتوان برد به هر کاوشی از جا ما را
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹
دل تهی از خون شد و دیده چو کوثر پرست
شیشه اگر شد تهی شکر که ساغر پُرست
دل زعنا پرملال شیشة ساعت مثال
یک دم اگر خالی است ساعت دیگر پرست
وجه پریشانیم چیست که از یُمن اشک
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۶
از پی قتلم دگر، درد و غم، آمادهاند
همچو دو ابروی یار پشت به هم دادهاند
پای گریزم نماند وای که در خون من
لشکر مژگان ناز صف به صف استادهاند
جستهام از دام زلف لیک به تسخیر من
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۲
بر سر شیشه نبود پنبه، که بیروی یار
چشم صراحی سفید گشت ز بس انتظار
قرب وی و بعد من چیست چو با هم شدیم
ما و سر زلف او هر دو سیه روزگار
کوی تو بگذارد و جای کند در بهشت
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۶
نو خط من کرده است عزّت نخجیر من
سلسلة عنبرین ساخته زنجیر من
کام حلاوت کشم، طعم هلاهل گرفت
لعل که شکّر فکند در قدح شیر من؟
حکمت یونان چکد گر ز لبم دور نیست
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - در منقبت امام محمدتقی(ع)
بیتو به زندان غم هیچ نجنبم ز جا
زلف تو زنجیر کرد موی به موی مرا
کس به کدامین امید از تو دلی خوش کند
عهد ندارد ثبات وعده ندارد وفا
سایه سودای او از سر ما کم مباد
[...]