گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

بر دو رخ من در جوی خون که روانست

از تو مرا سرخ رونی در جهان است

نیست کسی در پناه عشق تو ما را

درد تو با جان و دل وظیفه رسان است

روز و شبم سوز وکش چو شمع که عاشق

[...]

کمال خجندی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹

 

سود ره عشق چیست جمله زیان است

سود من است ار زیان اهل جهان است

عاشق صادق زیان و سود نداند

عاقل کامل بفکر سود و زیان است

زردی رخساره با طبیب بگفتم

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳

 

مژده که میلاد شاه عرش مکان است

عید پیمبر شه زمین و زمان است

باعث ایجاد کاینات محمد

کز رخ او جلوه ی خدای عیان است

نور نخستین و خلق اول احمد

[...]

الهامی کرمانشاهی
 
 
sunny dark_mode