گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰۱

 

عشق مقید به خط وخال نگردد

رهزن مرغان قدس دانه نباشد

بوالهوس وعشق بی غرض چه خیال است

گریه اطفال بی بهانه نباشد

کار سپر می کند گشاده جبینی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰۲

 

غنچه مستور از نقاب برآمد

گل ز پریخانه حجاب برآمد

برخوری از عمر کز نظاره رویت

عمرسبکسیراز شتاب برآمد

از غم روی که آه سردسحرگاه

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰۳

 

از کمرش کام دل چگونه برآید

خردشودشیشه ای که برکمرآید

گل شوداز اضطراب دست زلیخا

یوسف ماچون ز صحن باغ برآید

محنت روی زمین رسید به مجنون

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰۴

 

چون مه روی تو از حجاب برآید

از طرف مغرب آفتاب برآید

جان ز تن تیره با شتاب برآید

برق به تعجیل از سحاب برآید

در جگر اهل عشق آه نباشد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰۵

 

فتنه چشم تو چون ز خواب برآید

از طرف مغرب آفتاب برآید

دست دعای ملک دود ز دو جانب

چون به بغل خانه رکاب برآید

ماه شب چارده ستاره روزست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۵۷

 

جوشن داودی قلمرو تدبیر

نقش بر آب است پیش ناوک تقدیر

با جگر آفتاب، صبح چه سازد ؟

گرمی دل کم نمی شود به طباشیر

بار نفسها نه ایم چون نی بی مغز

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹۹

 

هر که خموش از شکایت است زبانش

حلقه ذکر خفی است مهر دهانش

وقت کسی خوش درین ریاض که باشد

چون گل رعنا یکی بهار و خزانش

دست ز خوان سپهر سفله نگه دار

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۰۰

 

بس که زند موج نور سرو روانش

هاله ماه است طوق فاختگانش

قطره اشکی به روی نامه سیاهی است

چشمه حیوان ز انفعال دهانش

خشک چو سوزن شده است از عرق شرم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۰۱

 

برسر حرف آمده است چشم سیاهش

نو خط جوهر شده است تیغ نگاهش

آینه را پشت و رو ز هم نشناسد

میشکند دیگری هنوز کلاهش

گرچه لبش سر به مهر شرم و حجاب است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵۱

 

می شود از دم زدن خراب وجودم

پرده آه است چون حباب وجودم

گردش چشمی است دور زندگی من

مد نگاهی است چون شهاب وجودم

هیچ نبسته است در طلسم حیاتم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵۲

 

حوصله وصل آن نگار ندارم

دام به اندازه شکار ندارم

بحر به پیمانه حباب نگنجد

در ره او چشم انتظار ندارم

نیست به پیغام خشک نیز امیدم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵۳

 

حوصله وصل آن نگار ندارم

دام به اندازه شکار ندارم

گوهر دریای بیکرانه عشقم

در صدف آسمان قرار ندارم

صحبت من در مذاق عشق گواراست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵۴

 

سوخته جانم غم وسیله ندارم

داغ دل لاله ام فتیله ندارم

همت مجنون من بلند فتاده است

سنگ توقع ازین قبیله ندارم

آینه آب پشت و روی ندارد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵۵

 

چین ز جبین در مقام جنگ گشایم

همچو فلاخن بغل به سنگ گشایم

دوست کنم خصم را به چرب زبانی

جوی شکر از رگ شرنگ گشایم

روی نتابم ز حرف سخت حریفان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۹۰

 

پا به ادب نه که زخم خار نیابی

بار به دلها منه که بار نیابی

تا به جگر نشکنی هزار تمنا

سینه ریش و دل فگار نیابی

تا نفس خویش را شمرده نسازی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۹۱

 

مرکز عیش است آن دهان که تو داری

عمر دوباره است آن لبان که تو داری

از دل یاقوت آه سرد برآرد

این لب لعل گهرفشان که تو داری

خانه صبر مرا به آب رساند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۵۱

 

همت عالی نظر به پست ندارد

خانه گردون غم نشست ندارد

تیر تو از شست صاف، گرد نشانه

چون صف مژگان بلند و پست ندارد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۵۲

 

دور قدح را مه تمام ندارد

روشنی ماه این دوام ندارد

بر لب کوثر شکسته است سبویش

هر که به کف وقت صبح جام ندارد

با همه دلها یکی است نسبت آن زلف

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۵۳

 

ره به فروغ رخش نقاب نگیرد

ابر تنک پیش آفتاب نگیرد

گرد دل عاشقان مگرد خدا را

رخت تو بوی دل کباب نگیرد!

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۹۳

 

تا چو سرزلف صد شکست نیابی

دامن معشوق را به دست نیابی

تا ندهی خویش را تمام به علمی

بعضی ازان را چنان که هست نیابی

صائب تبریزی
 
 
۱
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸
۲۹
۴۵
sunny dark_mode