گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۶۳

 

زپیری حرص دنیا نفس طامع را دو بالا شد

گدا را کاسه در یوزه از کوری مثنی شد

نگردد تنگ از سنگ ملامت شهر و کو بر من

که از مشرب غبار خاطرم دامان صحرا شد

زهمچشمی بلایی نیست بدتر عشقبازان را

[...]

صائب تبریزی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۱

 

فروزان چهره چون شمع آمدی، دلها تسلّی شد

شب روشن سوادان از خطت صبح تجلّی شد

شنیدی شکوهام، از شرم طاقت آب گردیدم

به حرفم گوش دادی، بر زبانم لفظ، معنی شد

به سویم گرم دیدی، شبنم آسا از میان رفتم

[...]

حزین لاهیجی
 
 
sunny dark_mode