گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۴ - در مدح ابوالفضل علی

 

سپاه نوبهار آمد وز او گیتی دگرگون شد

که هامون همچو گردون گشت و گردون همچو هامون شد

چو روی و موی دلبندان زمین گلبوی و گلگون شد

بعنبر گل سرشته شد بصندل آب معجون شد

ز خیل تو بنفشه مرز چون دیبا و اکسون شد

[...]

قطران تبریزی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۱

 

به عشق چهرهٔ لیلی دل بیچاره مجنون شد

به بوی سنبل زلفش دماغ عقل مفتون شد

چو بلبل درگلستان سر کویش همی نالم

ازآندم کز غم عشقش دلم چون غنچه پرخون شد

همی گویم که درد دل به وصل او دوا سازم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱

 

ز رنگ اشک دانستم که بی لعلش جگر خون شد

نشانم کس نداد از دل ندانم حال او چون شد

بفرقم موی ژولیدست یا آن زلف را دیدم

مرا از غیر سودایی که در سر بود بیرون شد

نمی دانم که بر تو عاشقم عشق اینچنین باید

[...]

فضولی
 
 
sunny dark_mode