گنجور

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲ - چرچین فروش

 

به کف چقماق چون برگیرد آن چرچین فروش من

رسد چون سنگ آواز خریداران به گوش من

ز عکس او دکان از بس که چون آئینه روشن شد

ندارد طاقت نظاره او چشم و هوش من

روم در پیش او هر روز پرسم نقد هر جنسی

[...]

سیدای نسفی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳۱

 

خم قامت نبرد ابرام طبع‌ سخت‌کوش من

گران شد زندگی اما نمی‌افتد ز دوش من

تسلی کشته‌ام چون مو‌ج گوهر لیک زین غافل

که خاکست اینکه می‌نوشد زبان بحر نوش‌ من

غم عمر تلف گردیده تا کی بایدم خوردن

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode