گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

معلم گو مده تعلیم بیداد آن پریرو را

که جز خوی نکو لایق نباشد روی نیکو را

مرا چشم نکویی بود ازان بدخو چه دانستم

که خواهد گوش کردن در حق من قول بدگو را

رقیبا چون به ره می بینم افتاده رحمی کن

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

ز فتراک‌ِ سوارِ من ، چه معراجی است آهو را

سرِ آن آهویی گردم ، که قربان می‌شود او را

نکوخویی ز خوبان ، رشکِ عاشق بار می‌آرَد

از آن نیکویان دل می‌دهم خوبان بدخو را

به محراب دعا ابروی او می‌جویم و چون من

[...]

اهلی شیرازی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش چهارم - قسمت اول

 

مبارک باد عید آن دردمند بیکسی کو را

که نه کس را مبارکباد گوید نه کسی او را

شیخ بهایی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴

 

ز تیغش چاک شد دل، چون نهان سازم غم او را؟

گریبان پاره شد گل را، کجا پنهان کند بو را؟

سپهر دون در فیض آنچنان بسته است از عالم

که سیلاب بهاری تر نمی‌سازد لب جو را

سخن در هر زبان بی‌زحمت تعلیم می‌گوید

[...]

کلیم
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

تماشایش برد از آهوی وحشی تک و دو را

ز رفتن بازدارد حیرتش عمر سبکرو را

نخواهد همچو فرهادی به دست روزگار افتاد

زند بر هم اگر صدبار تاج و تخت خسرو را

کمال اهل دنیا حاصل از آب و علف آید

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۰

 

چه پروا از عتاب و ناز عشاق بلاجو را

که عاشق مد احسان می شمارد چین ابرو را

به شرم آشنایی برنمی آید نگاه من

ز من بیگانه کن ای ناز تا ممکن بود او را

همان زهر شکایت از لبم در وصل می ریزد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۱

 

به هر تردامنی منمای آن آیینه رو را

مبادا زنگ خجلت سبز سازد حرف بدگو را

ترا صدبار اگر بینم، همان مشتاق دیدارم

تهی چشمی به گوهر کم نمی گردد ترازو را

نگارین می شود از خون دلها دست سیمینش

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲

 

تهی چشمان چه می دانند قدر روی نیکو را؟

نباشد جز گرانی بهره از یوسف ترازو را

ز خواب بی خودی بیدار کن آن چشم جادو را

که از خط هست در طالع شکستی طاق ابرو را

ترا از دیدن آیینه چون مانع توانم شد؟

[...]

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

به غیر از عشق اگر آیین دیگر دلنشین می شد

به ذوق سوختن می داشتم آیین هندو را

طغرای مشهدی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

نمی‌پوشد چو خورشید آن پری از هیچ کس رو را

نگه دارد خدا از فتنه‌های چشم بد او را

نظر بر نرگس مستانة جادووشی دارم

که چشمش سرمه‌دان ناز سازد چشم آهو را

برورویش مسلمان را به مصحف سوختن خواند

[...]

فیاض لاهیجی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

به خونریزی همانا داد فرمان چشم جادو را

که از مژگان نهد انگشت بر لب تیغ ابرو را

محبت طرفه صحرایی‌ست، کز غیرت در آن وادی

گریبان چاک نتوان دید، نقش پای آهو را

خط بغداد ساغر، بگسلد خود را ز بی‌تابی

[...]

واعظ قزوینی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

هوای دشت چون افتاد در سر آن پریرو را

طپیدن های دل صحرا به صحرا برد آهو را

حریف نکته چین را پاسداری کن چو آیینه

یکی صد گوید از عیبت شکستی گر رسد او را

چو نقش پا به هر گامی سری بر خاک اندازد

[...]

جویای تبریزی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

ز زلفش تارک جانم بود پیوند هر مو را

به صد تیغ جفا نتوان بُرید از هم من و او را

جفای آسمان کم بود عشاق بلا جو را

نمود از وسمه آن مه لاجوردی طاق ابرو را

ز حرمان زلال وصل او در وصل او سوزم

[...]

مشتاق اصفهانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

گناهی نیست عالم سوزی آن آتشین رو را

عنان داری نیارد کرد آتش، گرمی خو را

ز بوی پیرهن، دیدار بیند پیر کنعانی

به هر کسوت شناسد عشق، حسن آشنا رو را

محال است، آب تیغ تند خویی، بر لب خشکی

[...]

حزین لاهیجی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

خط یاقوت لعلش تا نمود آن مصحف رو را

نگاهش می کند تفسیر، بسم الله ابرو را

به پا می پیچدش سنبل پی بوسیدن پایش

به هر وادی که آن بدخو پریشان می کند مو را

زبان تیغ می بندد نگاه تیز جادویش

[...]

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

ز مجنون پرس اگر خواهی سراغ چشم آهو را

دل دیوانه می داند نگاه طفل بدخو را

ز فکر روز محشر صبحدم آسوده برخیزد

اگر بیند کسی در خواب آن چشم سخنگو را

سری در پیش افکن یک نفس پاس دم خود دار

[...]

سعیدا
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

معلم سرکند هر لحظه کلک آن طفل بدخو را

به خون غلتد که مشق سر بریدن می‌دهد او را

نزیبد صنعت مشاطه آن رخسار نیکو را

به سعی بوستان‌پیرا چه حاجت باغ مینو را‌؟

نشان ناوکش غیر است و من پنهان ردیف او را

[...]

یغمای جندقی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

به خلوت مژده نزدیکی یارست پهلو را

فریب امتحان پاکبازی داده ام او را

ز محو پرده محمل، مگو فرهاد را میرم

که می خاید به ذوق فتنه شادروان مشکو را

جهان از باده و شاهد بدان ماند که پنداری

[...]

غالب دهلوی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۶ - حسامی خوارزمی علیه الرّحمة

 

بجو ای دیده در دریای دل آن دُرّ دلجو را

در آبت غوطه خواهم داد تا پیدا کنی او را

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۶ - حسامی خوارزمی علیه الرّحمة

 

بجو ای دیده در دریای دل آن دُرّ دلجو را

در آبت غوطه خواهم داد تا پیدا کنی او را

رضاقلی خان هدایت
 
 
sunny dark_mode