گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۱

 

چه خوش چشمی که نور او به نور روی او بیند

چو نور روی او باشد همه چیزی نکو بیند

کسی کو را به خود بیند کجا من عارفش خوانم

من آن کس عارفش خوانم که نور او به او بیند

بود این رشتهٔ یک تو ولی احول دو تو یابد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

نه من از میکده بیرون روم، نه زاهد از مسجد

چه زین بهتر، نه او بیند مرا هرگز، نه من او را

طغرای مشهدی
 
 
sunny dark_mode