گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳۷

 

مرا آن روز از آیینه دل زنگ برخیزد

که از پیش نظر گردون مینارنگ برخیزد

چراغ بیکسان از عالم بالا شود روشن

نظر بر ابر دارد لاله ای کز سنگ برخیزد

امید رحم با چندین گنه دارم زبیباکی

[...]

صائب تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۷

 

چو شمع از ساز من دیگرکدام آهنگ برخیزد

جبین بر خاک مالد گر ز رویم رنگ برخیزد

مژه واکردن آسان نیست زبن خوابی ‌که من دارم

ز صیقل آینه پاها خورد تا زنگ برخیزد

جهان ما و من ناموسگاه وهم می‌باشد

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode