گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۵۳

 

ایا شاهی‌که عالم را همی زیر عَلَم داری

به دولت فرق جباران همی زیر قدم داری

عرب را با عجم فخرست تا محشر به اقبالت

که هم ملک عرب داری و هم ملک عجم داری

اگر رشک آید از تو شهریاران را عجب نبود

[...]

امیر معزی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۲

 

چرا با دیگران مهر و وفا با من ستم داری

مرا پیوسته خوار و این و آن محترم داری

هر آن حسنی که خوبان راست داری بلکه افزونتر

همی مهر است و بس در دلبری چیزی که کم داری

فریبم می دهی تا کی گهی از نقل و گه از می

[...]

بلند اقبال
 
 
sunny dark_mode