گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸۸

 

کجا آسان زقید جسم پای دل برون آید؟

نپوسد دانه تا در خاک کی از گل برون آید؟

عجب رسمی است در دریای بی پایان نومیدی

که هر کس دل به دریا کرد از ساحل برون آید

گرفتم سهل کار عشقبازی را، ندانستم

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۷

 

نه آسان زان سر کو عاشق بیدل برون آید

ز جوش گریه هیهات است پا از گل برون آید

مجسم گشته حسن معنی گلشن به آیینی

که بو از گل به رنگ لیلی از محمل برون آید

چنان در سینه‌ام بر روی هم بنشسته گرد غم

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode