گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۷

 

ز زلف تو رگی با جان و دل پیوسته می بینم

ولی سررشته امید ازو بگسسته می بینم

عنان دل نمی بینم به دست خویشتن زان دم

که گرد گل تو را از سنبل تردسته می بینم

قدم لام است و بالایت الف زان دوست می دارم

[...]

جامی
 
 
sunny dark_mode