گنجور

امامی هروی » دیوان اشعار » اشعار دیگر » شمارهٔ ۱۳

 

فروغ دیده ی معنی شهاب دولت و دنیا

زهی صیت تو چون گردون جهان را بی سپر کرده

سپهر قدر تو با چرخ در رأفت زده پهلو

زمین حلم تو با کوه دست اندر کمر کرده

ببرق خنجر هندی طفر را رونق افزوده

[...]

امامی هروی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹۹

 

چه شکل است این که می آید سمند ناز بر کرده

هزاران جان و دل آویزه بند کمر کرده

گهی خواهم کشم دیده، گهی خواهم نکو دارم

چو بینم سوی او انگشتها در دیده در کرده

سر آن چشم گردم، دیده چون دزدیده سوی من

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۸۹

 

شنیدم آه گرمی با تو گستاخانه سرکرده

به جسم نازکت بیماری چشمت اثر کرده

گل رخسارت از دلسوزی تب آتشین گشته

ملاقات لبت تبخاله را تنگ شکر کرده

خمار خون مظلومان که بی قیدانه می خوردی

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴۴

 

به بزم غیر تا سرو تو خود را جلوه گر کرده

نگاه خیره از هر سو تو را مد نظر کرده

به کوه و دشت می گشتم به یادت دیده تر کرده

شنیدم آه سردی با تو گستاخانه سر کرده

سیدای نسفی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

فدای جان پاکت ای غلام در به در کرده

ز هجران تو جان از تن، قرار از دل سفر کرده

به امید شفایی دل در آن چشم سیه بستم

که مژگان تو در آن چشم جان پر نیشتر کرده

فزون شد از نگاهت درد من با آن که خندیدی

[...]

وفایی مهابادی
 
 
sunny dark_mode