گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱

 

مرا آن روز راه حرف با دلبر شود پیدا

که خط سبز از آن لبهای جان پرور شود پیدا

برد دل خط سبزی کز لب دلبر شود پیدا

فتد شیرین سخن طوطی چو از شکر شود پیدا

ز قطع زلف می گفتم شود قطع امید من

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

ز خونم بعد کشتن شورش محشر شود پیدا

چو بر خاک اوفتد یکدانه چندی سر شود پیدا

به شستشو لباس بدقماش اطلس نمی گردد

به صیقل کی ز تیغ آهنین جوهر شود پیدا

به دیوار قفس تا رخنه ها دیدیم یقینم شد

[...]

سیدای نسفی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

چون از طرف چمن آن سر و سیمین‌بر شود پیدا

ز غوغای تذروان شورش محشر شود پیدا

درین گلشن ازین داغم که نوپرواز مرغان را

رسد عهد گرفتاری چو بال و پر شود پیدا

نمی‌دانم زیان و سود بازار محبت را

[...]

طبیب اصفهانی
 
 
sunny dark_mode