گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۴۳

 

به عنوانی از ان لب خط جان پرور برون آمد

که بیتابانه آه از سینه کوثر برون آمد

زبی پروایی چشم سیه مست، از غبار خط

به روی پادشاه حسن او لشکر برون آمد

مگر دست دعای ما، رقیبان را فنا سازد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۴۴

 

به دور خط زشرم آن لعل جان پرور برون آمد

زجذب طوطیان از بند نی، شکر برون آمد

زخط عالم سیه شد در نظر آن خال موزون را

سرآید عمر موری را که بال و پر برون آمد

نگاهش تا زمژگان تاخت بیرون سوخت عالم را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۹۶

 

کدامین سروقد از دامن محشر برون آمد؟

که بی تابانه صد آه از لب کوثر برون آمد

ز قید شش جهت چون غنچه درهم شد پر و بالم

دوشش زد هر که چون عیسی ازین ششدر برون آمد

ز تاب عارضت در چشم مجمر آب می گردد

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode