وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۹
فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن
سر کوی قناعت گیر تا باشی فراغت کن
به چندین گنج رنج و محنت عالم نمیارزد
چرا باید کشیدن رنج عالم ترک راحت کن
اگر خواهی که هر دشوار آسان بگذرد بر تو
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - شفای شه به دعا از خدا طلب کرده
خدایا شاه ما را صحت کامل کرامت کن
به غیر از درد دین از دردها او را حمایت کن
ز نبض مستقیم او بود شیرازه عالم را
جهان را مستقیم از صحت آن پاک طینت کن
به حول و قوت خود رفع کن ضعف مزاجش را
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۷
ز پهلوی ریاضت کسب انوار سعادت کن
دلت را از گداز تن حباب بحر رحمت کن
دل ز افسردگیها مرده ام را جانی از نو بخش
به شکر خند لطفی کار صد شور قیامت کن
صفای دل به نان خشک کی حاصل شود زاهد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹۳
حیا را دستگاه خودپسندیهای طاقت کن
عرق در سعی ریز و صرف تعمیر خجالت کن
درین بحر آبرویی غیر ضبط خود نمیباشد
چو گوهر پای در دامن کش و سامان عزت کن
ندارد مغز تمکین از خیال میکشی بگذر
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹۴
قد خم گشته را تا میتوانی وقف طاعت کن
به این قلاب صید ماهی دریای رحمت کن
نهای گردن که همچون شعله باید سر کشت بودن
تو با خود جبههای آوردهای ساز عبادت کن
به رنگ موج تا کی پیش پای یکدگر خوردن
[...]
قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸
شوی هرجا دچار چشمش اظهار محبت کن
در این میخانه چون وارد شوی می نوش و عشرت کن
به هر حالت که باشد دستگیری کن ضعیفان را
رسی بر مشهد پروانه گر روزی زیارت کن
درآ غافل به تن هرگه که بینی رفتهام از خود
[...]
صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۵ - و برای او همچنین
تو را گفتند سلطان یعنی ای سلطان عدالت کن
تو را خواندند عادل پس ز مظلومان حمایت کن
تو را گویند راعی پس رعیت را حمایت کن
نگفتندت که بر بالین راحت استراحت کن