مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵
شب قدر است جسم تو کز او یابند دولتها
مه بدرست روح تو کز او بشکافت ظلمتها
مگر تقویم یزدانی که طالعها در او باشد
مگر دریای غفرانی کز او شویند زلتها
مگر تو لوح محفوظی که درس غیب از او گیرند
[...]
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷
ز درد جور آن دلبر مکن ای دل شکایتها
که دردش عین درمانست و جور او عنایتها
کلیم درگه اویی گلیم فقر در برکش
ز فرعونی چه میجویی سریر ملک و رایتها
خلیل عشق جانانی درآ در آتش سوزان
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۳
ز سختیهای عالم قانعان را هست لذتها
هما را استخوان در لقمه باشد مغز نعمتها
شکست عشق را از صبر بر خود مومیایی کن
که در کشتی شکستن خضر را درج است حکمتها
به چشم هر که از نور بصیرت بهرهای دارد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۴
زهی ز اندیشه لعل تو پرخون جام فکرتها
ز خط عنبرینت پشت بر دیوار، حیرتها
دل عارف غبارآلوده کثرت نمیگردد
نیندازد خلل در وحدت آیینه صورتها
محیط از چهره سیلاب گرد راه میشوید
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷۵
بخیل دوربین زان میکند وحشت ز صحبتها
که چون اعداد، رجعت در کمین دارد ضیافتها
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
کمان شد قامتم از بس کشیدم بار محنتها
دلم صد چاک شد از بس که خوردم تیر آفتها
سپند از انجم و مجمر ز مه هرشب از آن سوزد
که سارد از رخ خوب تو ایزد دفع آفتها
دهید ای ناصحان پندم ز هول حشر تا چندم
[...]