محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰
عجب گیرنده راهی بود در عاشق رباییها
نگاه آشنای یار پیش از آشناییها
ز حالت بر سر تیر اجل در رقص میرد
دل نخجیر را هر نغمه زان ناوکساییها
نیاری پای کم ای دل که خواهد کرد ناز او
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳
به داغ غربتم واسوخت آخر خودنماییها
برآورد از دلم چون ناله اظهار رساییها
غبارانگیز شهرت نیست وضع خاکسار ما
خروشی داشتم گم کردهام در سرمهساییها
هوادار مزاج طفلیام اما ازین غافل
[...]
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳
پس از عمری که فرسودم به مشق پارساییها
گدا گفت و به من تن درنداد از خودنماییها
فغان زان بلهوس برکش محبت پیشه کش کز من
رباید حرف و آموزد به دشمن آشناییها
بت مشکلپسند از ابتذال شیوه میرنجد
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱
اگر اینست با خوبان عالم آشناییها
توان کردن چو نی فریاد از دست جداییها
نآمد زورق من در کنار ساحل وصلش
به بحر عشق هر چندی که کردم ناخداییها!
توان دریافت از مضمون من کوتاهی فکرم
[...]
اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۱۷ - خودی را مردمآمیزی دلیل نارساییها
خودی را مردمآمیزی دلیل نارساییها
تو ای درد آشنا بیگانه شو از آشناییها
به درگاه سلاطین تا کجا این چهرهساییها
بیاموز از خدای خویش ناز کبریاییها
محبت از جوانمردی به جایی میرسد روزی
[...]