گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۶

 

هوای خویشتن بگذار اگر داری هوای او

غنیمت دان اگر یابی در خلوتسرای او

نخواهی دید نور او اگر دیدت همین باشد

طلب کن نور چشم از ما که تا بینی لقای او

مقام سلطنت خواهی گدای حضرت او شو

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۷

 

نوای عالمی بخشی اگر یابی نوای او

همه بر رای تو باشد اگر باشی برای او

مقام سروری جوئی سر کویش غنیمت دان

بهشت جاودان خواهی در خلوتسرای او

به جانان جان سپار ای دل که کار عاشقان اینست

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۵۱

 

قیاس خوبی آن مه ازین کن کز جفای او

به جان هرچند رنجم بیشتر میرم برای او

به کارم هر گره کاندازد آن پیمان گسل گردد

مرا دل‌بستگی افزون به زلف دلگشای او

دل آزارست اما آنقدر دانسته دلداری

[...]

محتشم کاشانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۹۶

 

جنون گنجی است گوهرخیز، زنجیر اژدهای او

تهیدستی نبیند هر که شد در گنج پای او

ز قحط دل چه خواهد کرد خط جانفزای او

که دل در سینه ها نگذاشت خال دلربای او

ز دست کوته عشاق کاری برنمی آید

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode