گنجور

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

چمن بشکفت و سبزه خط کشید و سرو بالا هم

مرا تنگ آمده بی‌او دلی از باغ و صحرا هم

چو حال دردمندان عرضه داری ای صبا پیشش

در آن حضرت به گستاخی درودی گوی از ما هم

اجل از آستانت می‌کشد رختم در آن عالم

[...]

امیر شاهی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۳

 

به غیر از مه ندارد کس خبر از ناله و آهم

که او در وادی هجر تو شب‌ها بود همراهم

بابافغانی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

مرا گر هجر دل بر آتش است و دیده دریا هم

کجا دل می کشد با باغ و با گل گشت و صحرا هم

سگانت را به روزعرض هر یک را نهی کامی

چه شد گر یاد آری در میان مردم از ما هم

مرا یک روز خالی نیست از دردت دلم یکدم

[...]

شاهدی
 

میرزاده عشقی » نوروزی نامه » بخش ۵ - تبریک عید متضمن ستایش اعلی حضرتان پادشاه عثمانی و ایران خلدالله ملکها و مدح نظام السلطنه مافی

 

نگارا! اولین گامی که بردارم، به هر راهم:

ترا گویم، ترا پویم، ترا جویم، ترا خواهم

همین امروز هم مدح تو می‌بایست و آنگاهم

ثنا شاهان ملک خویش و تو، در یک سخن با هم

میرزاده عشقی
 
 
sunny dark_mode