گنجور

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۸

 

گران شد بر دل من تن بیا تن گرد جان گردم

همه تن می‌شوم شاید بر جانان روان گردم

چو جانرا او بود جانان ز سر تا پای گردم جان

جهانرا چون بود او جان بجان گیرد جهان گردم

گران جان نیستم گر من سبک بیرون روم از تن

[...]

فیض کاشانی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۶

 

کمان غمزه پر کش کن که تیرت را نشان گردم

بگو حرفی که تا چون خط به گرد آن دهان گردم

زبان بسته تا تقریر شرح بیقراری کرد

چو حرف شکوه می‌خواهم که بر گرد زبان گردم

تو چون سرو روان از پیش من رفتی و می‌خواهم

[...]

فیاض لاهیجی
 
 
sunny dark_mode