گنجور

عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵

 

دریغا روزگار خوش که من در جنب میمونت

بدم با بخت هم کاسه، بدم با کام همزانو

رسم گویی در آن حضرت دگرباره من مسکین

عسی‌الایام ان یرجعن قوما کالذی کانوا

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶

 

دریغا روزگار ما و آن ایام در مهرش

همی گویم به صد زاری، سر ادبار بر زانو

چو یاد آرم من از ایشان به هر ساعت همی گویم:

عسی‌الایام ان یرجعن قوما کالذی کانوا

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷

 

چو یاد آرم از آن ساعت که خرم طبع بنشستم

لبم پر خنده، با یاران و با احباب همزانو

بر آرم آه سوز از دل، به صد زاری و پس گویم:

عسی‌الایام ان یرجعن قوما کالذی کانوا

عراقی
 

حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۲۴

 

در این ظلمت‌سرا تا کی، به بوی دوست بنشینم

گهی انگشت بر دندان، گهی سر بر سر زانو

بیا ای طایر دولت، بیاور مژدهٔ وصلی

عَسَی الْاَیّامُ اَنْ یَرْجِعْنَ قَوْماً کَالَّذی کانوا

حافظ
 
 
sunny dark_mode