گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷

 

تو را خود یک زمان با ما سر صحرا نمی‌باشد

چو شمست خاطر رفتن به جز تنها نمی‌باشد

دو چشم از ناز در پیشت فراغ از حال درویشت

مگر کز خوبی خویشت نگه در ما نمی‌باشد

ملک یا چشمه نوری پری یا لعبت حوری

[...]

سعدی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲۱

 

دل یکرنگ در غمخانه دنیا نمی‌باشد

درین بستان گلی غیر از گل رعنا نمی‌باشد

نمی‌اندیشد از زخم زبان هرکس که مجنون شد

ز تیغ کوه کبک مست را پروا نمی‌باشد

ز خود بیگانگان را لازم افتاده است تنهایی

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۱

 

سخن سازی چو چشم یار در دنیا نمی باشد

بلایی در جهان مانند آن بالا نمی باشد

به حال هر که از خود رفت چون پی می توان بردن

که در راه زخود رفتن نشان پا نمی باشد

ببر از خلق تا دایم توانی با خدا بودن

[...]

جویای تبریزی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

نمی‌گویم ترا مهر و وفا اصلا نمی‌باشد

برای غیر می‌باشد برای ما نمی‌باشد

به بزم چون تو شاهی نیست جا چون من گدایی را

گدایان را بلی در بزم شاهان جا نمی‌باشد

بده بوسی و بستان نقد جان می باش گو ارزان

[...]

رفیق اصفهانی
 
 
sunny dark_mode