گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۴

 

ندارم صبر کز روی تو چشم خون فشان بندم

وگر ازمن بپوشی روی از نامت زبان بندم

گرفتارم به بند عشق تو از من مشو رنجه

پی روپوش اگر خود را گهی براین و آن بندم

بلای هجر تا ناید فرو بر من کنم هر شب

[...]

جامی
 
 
sunny dark_mode