گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۷

 

خرامان می رود آن شوخ و صد بیدل ز دنبالش

به خون غلطان ز ناوکهای چشم مست قتالش

ز من دامن کشان بگذشت بشتاب ای صبا از پی

بیفشان گرد ادبار من از دامان اقبالش

چو موری گشته ام از ضعف کو آن قوت بختم

[...]

جامی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴۳

 

چسان دل رانگه دارد کسی از چشم قتالش ؟

که گیراتر ز شاهین است مژگان سبکبالش

نگردد چون نگاه خلق حیران خط و خالش؟

که گیراتر بود از خون ناحق چهره آلش

ازان آن چهره زیباست از عین الکمال ایمن

[...]

صائب تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۴

 

جوانی دامن افشان رفت و پیری هم به دنبالش

گذشت از قامت خم‌ گوش بر آواز خلخالش

ز پرواز نفس آگه نی‌ام لیک اینقدر دانم

که آخر تا شکستن میرسد سعی پر و بالش

به خواب وهم تعبیر بلندی‌کرده‌ام انشا

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۵

 

دل گمگشته‌ای دارم چه می‌پرسی ز احوالش

دو عالم گر بود آیینه ناپیداست تمثالش

گره‌گردیدن من نیست بی‌عرض پریشانی

گل است اظهار تفصیلی‌که باشد غنچه اجمالش

به دوش زندگی چون سایه دارم بار اندوهی

[...]

بیدل دهلوی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷۲ - خلد - در خاتمهٔ کتاب و ذکر حالات و مقالات مؤلّف

 

نبندد هیچ مقبل دل براین دنیا واقبالش

که در لوزینه پنهان سیر ودر می زهر قتالش

حکیم عقل گریان بروکز حراره مسمومی

کرفس آرزوخایی همی از بهر ابطالش

ترادل خوش که اندک داری از دنیانمی‌دانی

[...]

رضاقلی خان هدایت
 
 
sunny dark_mode