گنجور

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

گشودم در ازل مصحف، رخ یارم به فال آمد

زهی فالی که تفسیرش همه حسن و جمال آمد

ز رویت خوب‌تر نقشی نیامد در خیال من

مرا خود کی به جز روی تو نقشی در خیال آمد

غم دوری نخواهد بود و هجران تا ابد ما را

[...]

نسیمی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰

 

شبم در ماتم هجران دو ابرو در خیال آمد

به سینه هر کجا ناخن زدم شکل هلال آمد

پس از مرگ ای همایون زاغ افکن استخوانم را

در آن صحرا که روزی بوی آن مشکین غزال آمد

روم در سایه دیوار آن خورشید رخ میرم

[...]

جامی
 
 
sunny dark_mode