گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۱

 

شد از عشقت دلم خون و جگر افگار و جان بر باد

کجا یا رب مرا این چشم خونین بر رخت افتاد

مرا گر بود روزی طاقت و صبری، بشد از دل

اگر می داشتم دانایی و عقلی برفت از یاد

مجو غیر خرابی زین دل ویران من دیگر

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode