گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۳

 

دل آشفته از نام شراب ناب می سوزد

گیاه خشک ما را همچو آتش آب می سوزد

چنان از آتش دل دود آهم مضطرب خیزد

که پنداری درون سینه ام سیماب می سوزد

به بسملگاه شوق کینه پردازان من آن صیدم

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲۴

 

سرشک گرم در چشم تر من خواب می سوزد

به آب خود چراغ گوهر شب تاب می سوزد

زتاب عارض او چون نسوزد آب در چشمم؟

که از نظاره اش در چشم گوهر آب می سوزد

هوای خانه می ریزد زیکدیگر حبابم را

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode