گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۵

 

پس از ماهیم دوش از وعده دیدار خواب آمد

گهی برخاستم کاندر سر من آفتاب آمد

پس از بیداری بیسار دیدم، لیک نی سیرش

کز اول دیدنش هم راحتم افزود و خواب آمد

رخش پژمرده دیدم، پرسش از گرماش می کردم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode