مرادِ دیده‌ٔ باریک‌بینان

انیسِ خاطرِ خلوت‌نشینان

احد خوانندم از جان ذات بینان

یکی دانند مر صاحب یقینان

بسی دیدم ملامت من از اینان

ولیکن خاطر اسرار بینان

توئی جانان برِ اسرار بینان

ترا دانند حق صاحب یقینان

منم استاد جمله پیش بینان

منم اینجا نموده عشق جانان

عدد گر مینماید تو مبین آن

که توحیدست در عین الیقین آن

بصارت بخش چشم پیش بینان

تمنای درون شب نشینان

چو مه در جلوه شد با نازنینان

به خلوت رفت از آن خلوت نشینان

زهی روی تو صبح شب نشینان

خیالت مونس عزلت گزینان

دهانت آرزوی تنگدستان

میانت نکته باریک بینان

عذارت آفتاب صبح خیزان

[...]

انیس خلوت خلوت گزینان

جلیس مجلس تنها نشینان

زهی لعل لب نازک میانت

مراد دیدهٔ باریک بینان

غم عشقت به هشیاری و مستی

مراد دیدهٔ خلوت نشینان

ز خاتونان مصری همنشینان

به رعنایی و خوبی نازنینان

ولی هست این سخن در راست بینان

به صدر راستی بالانشینان

همانا صحبت این نازنینان

سمن رخسارگان سیمین سرینان

بدیشان گفت پس کای نازنینان

به بزم نیکویی بالانشینان

پناه پرده عصمت نشینان

انیس خلوت عزلت گزینان

که ای چشم و چراغ نازنینان

مراد خاطر اندوهگینان

زلیخا گفتی از یوسف در اینان

نمی یابم نشان ای نازنینان

دلیل و رهنمای دوربینان

انیس خلوت تنها نشینان

درونش را به چشم پاک بینان

صفای خاطر خلوت نشینان