گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰ - گفتاراندر زادن ویس از مادر

 

رُخش دیبا و اندامش حریرست.

دو زلفش غالیه گیسو عَبیرست.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

اگر شویست بس نادلپذیرست

کجا بد رای و بد کردار و پیرست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین

 

چه رویست این که رنگش چون زریرست

چه بختست این که عشق او را دبیرست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل

 

دل رامین همیشه زود سیرست

ز بدسازی و بدخویی چو شیرست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۴ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

اگرچه آز بر وی سخت چیرست

ز مستی چون نبیند زود سیرست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱ - در پژوهش این کتاب

 

که بشتاب ای نظامی زود، دیرست

فلک بد‌عهد و عالم زود‌سیر است

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۴ - پاسخ دادن خسرو شیرین را

 

ازین دروازه کو بالا و زیرست

نخواندستی که تا دیر است دیرست

نظامی
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در نعت سید المرسلین صلی اللّه علیه و سلم

 

خرد در راه تو طفلی بشیرست

ز حکم شرع تو زار و اسیرست

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت فاروق رضی الله عنه

 

چراغ چرخ خورشید منیرست

چراغ خلد فاروق کبیرست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۴) حکایت رهبان با شیخ ابوالقاسم همدانی

 

ترا پس رستم این راه پیرست

که رخش دولت او را بارگیرست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۲) حکایت دیوانه

 

ترا چون پیر رهبر دستگیرست

مریدی کن که اصل مرد پیرست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۵) حکایت دیوانه که رازی با حق گفت

 

که بار عشق را جان بارگیرست

ولی میدان خلدش ناگزیرست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۱) سؤال موسی از حق سبحانه و تعالی

 

کسی کز قسمت ما در نفیرست

اگر روزست و گر شب در ز حیرست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۴) حکایت دیوانه‌ای که گلیم فروخت

 

بدو گفتا گلیمی بی‌نظیرست

که از نرمی بعینه چون حریرست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل

 

کجا چون طبعِ مردم خوی‌گیرست

ز هر کس آدمی عادت پذیرست

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۹ - در فضیلت امام ابوحنیفه

 

اگر در فقه صد جامع کبیرست

ز یک شاگردش آن جامع صغیرست

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ

 

کنون چیزی که حالی دلپذیر‌ست

وصال امشب‌ست و ناگزیر‌ست

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز

 

چو شمع زندگانی زود میرست

ترا به زین جهانی ناگزیرست

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن

 

همی گفتند صندوقی بقیرست

که اندر وی کنیزی بی نظیرست

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲

 

دو چشم آهوانش شیرگیرست

کز او بر من روان باران تیرست

کمان ابروان و تیر مژگان

گواهانند کو بر جان امیرست

چو زلف درهمش درهم از آنم

[...]

مولانا
 
 
۱
۲
sunny dark_mode