گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین

 

زمین دیبا شُدِه اَز رنگِ رویَش.

هوا مُشکین شُدِه اَز بویِ مویش.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو

 

همی پیراست دایه روی و مویش

همی گسترد بر وی رنگ و بویش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۴ - اندر بستن دایه مر شاه موبد را بر ویس

 

به چشمش دربماند آن دلبر خویش

چو دینار کسان در چشم درویش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس

 

نه گلگون دید طارم را ز رویش

نه مشکین یافت ایوان را ز مویش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس

 

نخواهم باغ با رخشنده رویش

نخواهم مشک با خوش بوی مویش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس

 

نه چشمش دید جان افزای رویش

نه مغزش یافت مهر انگیز بویش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد

 

نهفته ابر گل خورشید رویش

بخورده زنگ خون زنجیر مویش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۵ - نامهٔ پنجم اندر جفا بردن از دوست

 

کسی گرید چنین کز مهر و خویش

شود نومید از دیدار رویش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۷ - آگاه شدن ویس از آمدن رامین

 

کنون در خواب دیدم ماه رویش

جهان پر مشک و عنبر کرده مویش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۲ - رفتن موبد به شکار

 

بی انده شد روان مهرجویش

به بار آمد گل شادی ز رویش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۱ - آگاهی خسرو از مرگ پدر

 

گرت سر در گل است آن جا مشویش

و گر لب بر سخن با کس مگویش

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۸ - شیرکشتن خسرو در بزم‌گاه

 

گلی کاول برآرد طرف جویش

فزون باشد ز صد گل‌زار بویش

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین

 

به جباری مبین در هیچ درویش

که او هم محتشم باشد بر خویش

نظامی
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

دگر ره تازه شد گلنار رویش

ز سر در حلقه زد زنار مویش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱) حکایت آن زن که بر شهزاده عاشق شد

 

به پای کرّه در بندید مویش

بتازید اسپ تیز از چارسویش

عطار
 
 
۱
۲
۳
۸
sunny dark_mode