به چشم جان نگه کن روی جانان

که تا یابی حقیقت بوی جانان

ز قرآن گر برد ره سوی جانان

یکی بیند همه در کوی جانان

بنقد امروز داری روی جانان

ستادستی تو اندر سوی جانان

قراری یافت دل از روی جانان

یکی میبیند از هر سوی جانان

اگر امروز بینی روی جانان

بمانی تاابد در کوی جانان

ز جان گر ره بری در سوی جانان

بمانی زنده دل در کوی جانان

نخواهد باخت جانان روی جانان

فکنده دمدمه درکوی جانان

که جان آرد فدای روی جانان

سراندازد میان کوی جانان

دلاداری امیدی سوی جانان

بسی گردیدهٔ در کوی جانان

توئی دیده دمادم روی جانان

فکنده دمدمه در کوی جانان

یقین در دیده بینی روی جانان

حقیقت سیرمیزن کوی جانان

هزاران جان فدای روی جانان

اگر کشته شوم در کوی جانان

خوشا آن دم که بینی روی جانان

تو باشی در یکی هم سوی جانان

اگر کشته شوی در کوی جانان

بیابی تو نفس در روی جانان

براندازم حجاب از روی جانان

یکی گردم در کوی جانان

دوای درد جانان روی جانان

کسی کافتاد کاندر کوی جانان

توئی جان من این دم سوی جانان

که اندر خلوتی در کوی جانان

حقیقت فاش کردم روی جانان

همه ذرّات را در کوی جانان

چو برداری حجاب از روی جانان

یکی بینی حقیقت سوی جانان

شوی و باز بینی روی جانان

سوی اصل یقین در کوی جانان