فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۴ - اندر بستن دایه مر شاه موبد را بر ویس
بر آتش برنهم یکسر بسوزم
شما را دل به شادی برفروزم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ
سرای پارسایی را تو سوزی
دو چشم نیکنامی را تو دوزی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین
قضا ما را چنین کردهست روزی
که من گریم همه ساله تو سوزی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
دلا تا کی ز مهر آتش فروزی
مرا در بوتهٔ تیمار سوزی
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین
نهان تا کی کنم سوزی به سوزی
به سر تا کی برم روزی به روزی
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۹ - پشیمان شدن شیرین از رفتن خسرو
ز دلها کرده در مجمر فروزی
به وقت عود سازی عود سوزی
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم
تو آن نوری که از غیرت فروزی
وجود عاشقان خود بسوزی
عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۳) حکایت دیوانه به شهر مصر
اگر عاشق بماند زنده روزی
بوَد چون شمع در اشکی و سوزی
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۸) حکایت سلطان محمود با ایاز
اگر زلفم بُبرّی یا بسوزی
دل خویشت نخواهد بود روزی
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۶) حکایت دیوانۀ که از حق کرباس میخواست
چو نبوَد کارِ تو جز اشک و سوزی
ز زلفش سایه افتد بر تو روزی
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۸) حکایت شیخ ابوبکر واسطی با دیوانه
چو دل اینجا ز عشق او فروزی
کجا در آتش دوزخ بسوزی
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱۰) حکایت آتش و سوخته
اگر تو نیز زین غم برفروزی
چو اینجا سوختی آنجا نسوزی
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۱۱) حکایت دعاگوی و دیوانه
گرت چیزی نخواهد بود روزی
نباشد روزیت جز سینه سوزی
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۳) حکایت حسن بصری و شمعون
چرا از آتشی دل میفروزی
که گر بربایدت حالی بسوزی
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۳) حکایت شبلی با آن جوان در بادیه
اگر تو ره روی عمری بسوزی
که جز هیچت نخواهد بود روزی
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۸) حکایت پیر عاشق با جوان گازر
مگر با پیر برنا گفت روزی
که چون هر ساعتت بیشست سوزی
عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۳) حکایت سلیمان و طلب کردن کوزه
سلیمان کوزهٔ میخواست روزی
که تا آبی خورد بی هیچ سوزی
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۷) حکایت شیخ یحیی معاذ با بایزید رحمهما الله
اگر تو مستِ عشق دلفروزی
بیک فرمان بمیری و بسوزی
عطار » اسرارنامه » بخش اول » بخش ۱ - المقالة الاولی فی التوحید
زهی فرصت که درعالم فروزی
به آه بی دلی عالم بسوزی
عطار » اسرارنامه » بخش هفتم » بخش ۸ - الحکایه و التمثیل
ترا چون نیست روزی چند سوزی
که نتوان شد برون از پیش روزی